تعداد صفحات: 95 کد محصول :4193 حجم فایل:74,96 KB نوع فایل :rar
فایل ورد قابل ویرایش
توضیحی مختصر از متن فایل :
مبناي هنر :
مبناي هنر شوق زيبا پرستي است که فطري بشر است انسان همين که از حالت حيواني بيرون آمد اسير اين شوق مي شود زيبايي طبيعي را دوست دارد و مي کوشد از آن نيز در گذرد و طبيعت را اصلاح و تکميل کند . وحشيان هم از اين شوق و کوشش بي نصيب نيستند ، بر چهره و تن خود اشکالي نقش مي کنند و به گوش ، بيني و گردن و دست و پا زيور هايي مي بندند ترسيم اشکال و صورت ها به وسيله بشر کار تازه اي نيست .در بعضي غارها نمونه هايي از نقاشي مردمان قبل از تاريخ بدست آمده که بسياري از آن ها با زبردستي تمام رسم شده است ذوق تزئين و آرايش صفت خاص بشر است و انسان را از جانوران ديگر متمايز مي سازد . تاکنون هيچ سگي ديده نشده است که گوشواره اي به گوش خود بياويزد .اما وحشي ترين قبايل که از مدنيت و فرهنگ به دور هستند با صدف و تيغ ماهي و سنگ هاي رنگين براي گوش و بيني خود زيور مي سازند . [1]
تقليد طبيعت
ارسطو هنر را تقليد طبيعت مي داند بر حسب اين عقيده وظيفه هنرمند آن است که طبيعت را هر چه نيکوتر مجسم کند . پس طبيعت است که زيباست و زيبايي هنر نتيجه تقليد آن زيبايست . پس جز نقاشي در هيچ يک از فنون هنر تقليد سر از طبيعت نمي توان ديد نغمه زيبايي که سازنده زبردستي ترکيب کرده در طبيعت وجود ندارد بناهاي عالي مانند عالي قاپو اصفهان و قصرهاي تخت جمشيد را نيز در طبيعت نمي توان يافت .آنچه در طبيعت وجود دارد موادي است که هنرمند آن ها را ترکيب مي کند و صورتي خاص و تازه به آن ها مي بخشد در نقاشي هم ارزش هنر تنها در تقليد طبيعت نيست چه بسا در نقاشي ممکن است موضوع زيبا نباشد يعني نقاش چهره زني زشت يا پيري فرتوت و فرسوده را تصوير کند و کار او شاهکار زيبايي باشد .
امپرسيونيسم
در آغاز نهضت
در ميان مکتب هاي جديد نقاشي ، اگر از مکتب بار بيزون [1] بگذريم ، امپرسيونيسم قديميترين آنهاست وقتي نقاشان امپرسيونيست نخستين بار بنمايش آثار خود پرداختند ، شيوه آنان در نظر ها سخت غريب آمد . کهنه پرستان غوغا کردند و پيروان آکادمي وحاميان «نقاشي رسمي » روش آنها را توهيني بعالم هنر شمردند . متظاهران بذوق بر کج طبعي آنان افسوس خوردند و علمداران رکود شيوة آنان را منافي «مصالح جامعه » شمردند، و آنها را به «آزاديخواهي» و «فساد عقيده» متهم ساختند .نخستين نمايشگاه نقاشان امپرسيونيست در سال 1874 گشوده شده نام «امپرسيونيسم » نيز از نام تابلوئي که مونه باين نمايشگاه فرستاده بود ساخته شد .اين تابلو طلوع آفتاب را مجسم مي ساخت و مونه کشيده بود «اثري» را که از مشاهده دفعي و آني اين منظره در چشم حاصل ميشود ترسيم کند. نام آنرا « اثري از طلوع آفتاب» نهاده بود . يکي از نقادان ، شيوه اينگونه نقاشان را که در نظر وي سخت ناپسند آمده بود بطعن «امپرسيونيسم» (شيوه «اثر » سازي ) خوانده اين نام شهرت يافت و وقتي نقاشان امپرسيونيست فراهم آمدند و گروه منظمي شدند اين عنوان را که يک روز بطعن و شوخي بر آنها نهاده بودند مناسب يافتند و بر خود پذيرفتند. هر چند اين نمايشگاه در 1874 گشوده شد ، آغاز کار اين نقاشان را بايد يازده سال پيش از آن ، يعني سالي که «نمايشگاه مردودان » در پاريس افتتاح شد ، شمرد .در اين زمان ناپلئون سوم در فرانسه باستبداد حکم ميراند نقاشي رسمي تابع ذوق اعضاء آکادمي هنر هاي زيبا بود که هر سال نمايشگاهي از آثار برگزيده آن سال ترتيب ميدادند. عموماً آثار کساني در اين نمايشگاه پذيرفته ميشد که در شيوه خود از قواعد مستقر نقاشي پيروي ميکردند ، و تخطي از اصول داويد [2] وانگر [3] و ديگر نقاشان کلاسيک را جايز نميشمردند و از «انحراف » و «بدعت » دور بودند .ظهور نقاشاني چون ميله [4] و روسو Rousseau[5] و کورو [6] و دياز [7] که بمکتب بار بزون تعلق داشتند ، وسعي آنها در ترسيم صحنه هاي عادي و طبيعي ، پايه هاي قيد و تکلف را در نقاشي لرزان کرد ، و راه را براي بروز بدعتهاي ديگر هموار ساخت. روز بروز بر عهده کساني که آثارشان از طرف «نمايشگاه رسمي» مردود ميشد افزوده ميگشت در ميان مردودان مردان با نفوذ نيز کم نبودند. ناپلئون سوم بسببي با «نمايشگاه » سر عناد داشت . اعتراض و شکايت مردودان را غنيمت گرفت و يکروز بي خبر بدين «نمايشگاه » که در شرف گشايش بود رفت ، و خواست تا پرده هاي مردود را از نظر او بگذرانند .
چون ناخشنودي خود را آشکار کرد مصلحان خير انديش متذکر شدند که در سال هاي اخير بر جمع کساني که بنقاشي روي آوردهاند افزوده شده ، و بعضي از ايشان «شيوهاي مخصوص » پيش گرفته اند ، حق آنست که «سدي در برابر بدعت آنان کشيده شود» تا «منحرفان دلگرم نشوند» و «جامعه بخطري بزرگ دچار نگردد». آنگاه ناپلئون فرمان صريح داد تا در کنار « نمايشگاه رسمي » نمايشگاه ديگري نيز براي «مردودان » افتتاح کنند .در اين نمايشگاه عده زيادي از نقاشان جوان شرکت جستند ، امپراطور و ملکه بديدن نمايشگاه رفتند و بسياري ديگر نيز از پي ايشان روان شدند .اما بدعت و گستاخي بعضي از اين نقاشان چنان بود که نصيحتگران را عذري بدست داد تا به امپراطور بگويند پند ايشان از سر صدق بوده است ، و حق همانست که چنين نقاشان را از شرکت در نمايشگاه باز دارند .نقادان و هنرسنجان سر شناس حق را بجانب خويش دادند و زبان و قلم خويش را در دفاع از «متنانت » و «استواري » و «حيا» و «حرمت استادان قديم » بکار انداختند . در اين غوغاي ملامت صداي خفيف چند تني که تابش قريحه و نيروي استعداد بعضي از اين نقاشان را دريافتند گم شد.
کسي که بيش از همه خشم نقادان را برانگيخت ادوار مانه [8] بود که بعدها از پيشوايان نقاشان بزرگ قرن پيش پيش بشمار ميآيد. مانه در اين زمان (1863 ) سي و يکسال داشت مردمي متشخص و آراسته بود و زندگي آسوده و مرفه داشت در رستورانهاي خوب شهر غذا ميخورد و با «بزرگان » آمد و شد داشت اما در پس چهره متين و رفتار مودب وي طبيعي مستقل و ذهني افروخته و گستاخ نهفته بود .اثري که بخصوص حاميان هنر را بر انگيخت تابلوئي بود بنام «ناهار بر روي چمن(1)» که مانه نخست آنرا « شست و شو(2)» نام نهاده بود . در اين پرده سه تن بر روي چمن نشسته اند : دو تن مردند ، در جامه عادي زمان ، و با يکديگر بگفتگو مشغولند ، سوي زني است عريان که در کنار ايشان نشسته کمي دورتر زني ديگر بشستشو مشغول است . در نمايشگاه ، ملکه اين پرده رانديده گرفت ، اما امپراطور بصدا آمد و گفت « اين پرده حس شدم را مي آزارد (3) » هنر شناسان از کلام ملک الهام گرفتند و سخت بر آثار مانه تاختند. زني عريان، نظير تصوير خدايان يونان قديم، در کنار دو مردي که جامة عادي بتن و کلاه بر سر و عصا در دست داشته باشند چيزي نبود که آسان تحمل بتوان کرد .
نظرات شما عزیزان: